شعر زیبا
عاقبت یک شب از شبهای بهار ...کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان... نام شور انگیز مادر می نهد بینمش روزی که طفلم همچو گل ...در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پیچ یاسها... در مشام جان من پیچیده است پیکرش را می فشارم در برم...گویمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاوید باش... در کنارم زندگی آغاز کن ...